دست نوشته ها ی من
پروردگارا!
از دوستی امروزمان چیزی برای فردایمان بگذار،به اندازه یک نگاه،یک لبخند، تا به
یاد داشته باشیم روزی همدیگر را دوست داشتیم.
به یاد هم بودن ،قشنگ ترین هدیه ایست که نیاز به باهم بودن ندارد.
ما پیغام دوستی مان را با دود به هم می رسانیم. نمی دانم آن سو برای
تو تکه چوبی
هست یا نه؟ من این سو جنگلی را به آتش کشیده ام.
دوست داشتن را از دخترکی آموختم که در دفتر نقاشی اش عکس خورشید را سیاه
کشیده بود؛ تا پدر کارگرش زیر آفتاب نسوزد...
همه برای آمدن باران دعا کردند" غافل از اینکه خدا به فکر کودکیست که چکمه
هایش
سوراخ است...
خدايا...
آسمان چه مزه ايست؟!
من،
تا به حال فقط زمين خورده ام!
[ بازدید : 617 ] [ امتیاز : 3 ] [ نظر شما : ]
[ شنبه 7 تير 1393 ] 1:06 ] [ یگانه ]
[ ]